آنچه که لازمه و بک گراند پرداختن به بحث ماست این است که بعلت این اهانتها به پیامبرمانﷺ از سوی برخی غربیان و آمریکایی ها، چه از جانب خاورشناسان مغرضی چون گلدزیهر و چه از سوی کاریکاتوریستها و کارگردانهای سینما، نباید عینک “سازش” اسلامی را دور اندازیم و با عینک “ستیز” و بدبینی به دنیای غرب بنگریم و چنان تصور کنیم که آنچه و آنکه در غرب است دشمن (بالفعل) ما مسلمانان است، چه زیاداند بزرگانی که در غرب قد عَلَم کردهاند و قد عِلم بر افراشتهاند، اما چون به بزرگی و عظمت پیام محمّد گوش فرا میدهند لا جرم پیشانی به خاک زرین میکنند و زبان به تمجید از اسلام و پیامبرﷺ رنگین میکنند. برای نمونه ادوارد براون خاورشناس انگلیسی در توصیف پیام محمّدﷺ این گونه میگوید: « هر چه بیشتر به مطالعهی قرآن میپردازم و هر چه بیشتر برای درک روح قرآن کوشش میکنم بیشتر متوجه قدر و منزلت آن میشوم.» و نیز ولتر فیلسوف و نویسندهی مشهور فرانسوی این گونه زبان به مدح پیامبرﷺ میگشاید: « محمّد بیگمان مردی بسیار بزرگ بود و مردان بزرگ نیز در دامان فضل و کمال خویش پروراند. قانونگذاری خردمند، جهانگشایی توانا، سلطانی دادگستر و پیامبری پرهیزکار بود.» و امثال این سخنان که از قلب بیغرض و مغز بیمرض شان تراویده فراواناند و لازم قدردانی و ارزش دادن ما مسلمانان به پژوهشهای علمی آن بزرگان است. «مَنْ لَمْ يَشْكُرْ النَّاسَ لَمْ يَشْكُرْ اللَّهَ».
کـی تواند مدعی فضل تـو را کتمان کنـد عطـر دل آویز تو را بـا ادعا پنهان کنـد
صدق تو تاریخ را بس آبرو بخشیده است دشمن ار نتواند ببیند دیده را درمان کند
پس چنانکه قرآن میفرماید: ﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾ بدین معنا که: «دشمنی با گروهی دیگر وادارتان نسازد که عدالت نورزید، عدالت بورزید که به تقوی نزدیک تر است.» و نگاه کردن امتی بدین بزرگی با دیدی خوارمایه گونه عین بیعدالتی است.
چند سؤال: آیا در این جریانات تنها اشخاص اهانت گر مقصراند یا دولتها نیز پشتیبان این جریانات میباشند؟ راستی در برابر این حملات، عملکردهای مبتنی بر احساسات تودهی مردم چون تظاهراتها و تسخیر سفارتخانهها کارگر میباشد؟ راهکار چیست و راه کدام است؟ اینان پاره ای از سوالاتیاند که در این مقاله مختصرا به تبیین آنها میپردازیم.
آنچه مسلم است و عیان، اینکه پیامبر اسلام بسیار بزرگ مرتبه تر از آن است که با این کاریکاتورها و فیلمها از منزلت وی کاسته شود و گردی به دامان آن بزرگوار بنشیند، راستی:
کی شود دریا ز پوز سگ، نجس؟ کی شود خورشـید ز پـــف منطمس؟
و به قول عرب:
فمـــا ضر بحـــر الفـــرات یومــا أن خـــــاض بعض الکـــلاب فـــیه
و آنانی که دربارهی پیامبری بدین بزرگواری زبان درازی میکنند یقین از ناکساناند که به خود اجازه میدهند به بزرگترین مرد جهان (حتی از نظر پاره ای از غربیان چون کارلایل) دشنام دهند، آری مگر جز این است که خدا میل دارد بیآبروییشان را به جهانیان نمایان کند؟
چون خدا خواهد که پردهی کَس درد میلش انــــــدر طعـــنهی پاکان برد
و آیا واقعا کسانی که خود را به وادی زشت “جسارت” زدهاند، چیزی عایدشان گشته، مگر نه جز این است که آتش محبت محمّدﷺ روز به روز شعلهورتر و افروختهتر میشود و در بزرگواری و بزرگ منشی وی کتابها نوشته میشود:
آتشــی که ایـــــزد بر فــــــروزد هـــر آنكس پف کند ریشش بسوزد
در ضمن لازم است خاطر نشان سازم که فیلم توهینآمیز اخیر توسط شهروندی لس آنجلسی به نام ناکولا تهیه شده بود. وی مردی بود که حسن سوابقش! وی را سالیانی به بند زندان کشانده بود، مرد نامردی که از سیاهی و تباهی پرونده اش نشاید که بر آن نام آدمی نهاد، و سالیانی است که بعلت پخش مواد مخدر و سوء استفادههای مالی در کنج زندانها به سر میبرد و موقتا با گذاشتن سند آزاد شده بود، آری آزاد شده بود تا دون مایگی خود را به جهانیان ثابت کند!!! حقا که وی فردی بود در جامعهی خود سر خورده و بینام و نشان و چون ته ماندهی زبالههای زباله دانهای لس آنجلس؛ سیه بختی که با ” نیک سرشتی” سر یاری نداشت و از پاکی متنفر بود و به همین دلیل نیز به پاکترین و نیک ترین آنان جسارت روا داشت، اما:
شــــب پره گر وصــــل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتــــاب نکـــــــاهــد
از کسی که ذاتا با نیک بودنها سر سازگاری ندارد، جز این انتظار نرود که:
مـــه فشـــاند نور و ســـگ عوعو کند هــــر کسی بر طینــت خود میتند
آن دون مایه خواست از خود نامی به جای گذارد، به این امید که دیگران وی را میستایند غافل از اینکه جرقهی محبت محمّد به هر دلی سر زده و در نتیجه تمامی بزرگان کشور و دیگر دولتهای اتحادیهی اروپا عذر تقصیر به پیشگاه محمّد آوردند و اغلب کار ناکار آن مرد نامرد را محکوم به معدوم نمودند، حتی بازیگرانی که در این زشتی سهیم آن لئیم بودند در دادگاههای رسمی زبان به شکایت از وی باز کرده و خود را ناآگاه به موضوع قلمداد کردند.
گوش اگر داری در این بستان سرا، هر غنچه ای میکند با صد زبان تعلیم خاموشی تو
لذا تمام جامعهی غرب و حتی دولتها را نمیتوان در خصوص این مورد به کل مقصر دانست و باید در این مورد بررسیهایی صورت گیرد، که آیا واقعا دولت و مردم پشتیبان این کارها بودهاند یا خیر؟ چرا که میدانیم دولتهایی که زمامداری حکومتی شان بر پایههای قواعد دموکراسی و سکولاری است اصولا مانند حکومتهای توتالیتاریالیستی و غیر دموکراتیک زیاد دستشان باز نیست و « فعال لما یشاء» نیستند و طبق قوانین شان حتی اگر بخواهند نیز نمیتوانند مانع از حدوث این رویدادها شوند و کلام وحیانی، ما را در این مورد اینگونه رهنمون میسازد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ﴾ بدین مضمون که: « ای کسانی کهایمان آورده اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به مردمی آسیب برسانید، آنگاه از کاری که کرده اید پشیمان شوید.» و نیز چه آسیبی بزرگتر از اینکه سفیر یک ملت را به ترور رساندن؟ آیا مگر جز این است که سیرهی پیامبرﷺ لبریز است از ارج نهادن آن بزرگوار به رؤسا و نمایندگان اقوام؟ واقعا این موضوع را چگونه میتوان در زیر پرتو این آیات توجیه کرد: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى﴾ و ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا﴾ و ﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا﴾ و ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ و ﴿وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾؟؟؟
و چه بسا که وی در این جریان از بسیاری از مسلمانان جریحه دار تر شده باشد؟ چرا که پیامبر مخصوص ما مسلمانان نیست و پناه بر خدا ملک شخصی ما نیست!!! خواه یا ناخواه حضرت ﷺ متعلق به جامعهی انسانی است و جامعهی اسلامی نه، بل جامعهی انسانی وامدار پرتوهای آن خورشید تابناک آسمان بشریت اند؛ مگر وی به نص قرآن برای جهانیان رحمت نیست؟
رفتا ر با اهل کتاب
اغلب جوامع آمریکایی و غربی، مسیحی هستند و بنابراین از دیدگاه اسلام اهل کتاب به شمار میآیند و نباید رفتار مسالمت آمیزانهی اسلام را با اهل کتاب، بعلت رویداد چنین جریانهای قبیح شخصی به باد فراموشی سپریم؛ مگر قرآن نمیفرماید: ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾؟ و آزار و اذیتهای اهل کتاب امری است دیرین و خداوند در این مورد ما را به کنترل احساساتمان رهنمون میکند: ﴿وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ هم در این آیهی شریفه و هم در آیهی ﴿ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ. ..﴾ پروردگار ما را به تقوا دعوت میکند، تقوا به معنای پرهیز کاری و مهار نفس است و هرگز نباید در این گونه موارد احساساتمان زمام سازش و رفتار اسلامی را از دستمان برباید و روابط سازش گرایانهی خود را با مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان از دست بدهیم، خط گرفتن از دیوانه ای چون ناکولا خود کمتر از دیوانگی نیست.
کوتاه نظری به زندگانی حضرت رسول ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ﴾
پیامبرﷺ چون به شهر مدینه وارد شدند، با یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع پیمان مواعده راکه مبنی برسازش وعدم تجاوز و دعوت بر آرامش وایجاد امنیت بود امضاء فرمودند که باری یکی از بزرگان بنی نضیر بنام کعب ابن اشرف پیمان شکنی کرد و چون نادانهای قرن ۲۱ زبان به بدگویی آن بزرگوار کرد و در پی تشکیل سپاهی ازقریشیان برآمد تا با جنگ به هم پیمانش! برود وعلنا اعلان جنگ با حضرت کرد وحضرتﷺ در تدبیری سیاستمدارانه دستور قتل وی راصادر کرد، چرا که ریختن خون یک نفر مقدم برریختن خون دو طائفه است و نیز بنا بر پیمان خودشان و نیز بنا بر آموزههای تورات محکوم به مرگ بود؛ چرا که پیمانشان اینگونه بود: ﴿للیهود دینهم وللمسلمین دینهم موالیهم وانفسهم إلا من ظلم و أثم فإنه لا یوتغ إلا نفسه﴾ «یهود بر کیش خود و مسلمانان بر کیش خوداند، دراین حکم یهود و هم پیمانانشان برابرند، مگر کسی که ستم کند و گناه (خیانت) ورزد که در این صورت کسی جز خود به هلاکت نخواهد افتاد …. »
چنانکه دیدیم پیامبرﷺ به کشتن شخص محکوم و خیانت کار اکتفا نموده و دامنهی دشمنی را به قبیلهی بنی نضیر نکشاند و دوباره با آنان پیمان امان را امضاء میفرمایند. عملکرد معقولانه و انسان دوستانهی حضرت کجا و ما کجا!!! به قول حضرت حافظ:
صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ ببین تفاوت ره ز کجاست تا به کجا؟
پس چاره چیست و راهکار کدام است؟
راهکار و شاهکار واقعی این است، آنان که خود را دلسوز خدمات پیامبر میدانند، سطح آگاهی مردم را در شناخت پیامبرشان بالا ببرند و رسالت معرفت رسول را به حق ادا کنند و وام خود را به حضور آن والا مقام واریز نمایند؛ تا مبادا شبهاتی پیرامون آن بزرگوار، دل عده ای از مسلمانان نا آگاه و ساده لوح را پر از کین کند و دیدشان را نسبت به دینشان کج بین کند.
کدام یک؟ خشونت یا سهولت؟ ﴿وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ﴾
خشونتها را میتوان “بیانهای زور” نامید و از آنجا که در دنیای ما جایی ندارند، باید آن را در “زمانهای دور” کاوید و به ناچار برای دست یافتن به آن مهم!!! شاید این بار ما، مجبور باشیم دوران تاریک قرون وسطایی را با پرداختن هر بهایی تجربه کنبم نه شاید بلکه باید!!! و در نتیجهی آن باید پذیرای این واقعیت باشیم که: دویست سال فاصلهی با ما جهان سومی ها، به هزار و اندی افزایش یابد.
آری، به باور من آنان که اجرای زور را لازم میبینند، در بیان حقانی قرآن قوتی نمیبینند و گر نه چه نیازی به بازی بیناز خشونت!!!
دلایل، قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی
و بنده به نوبت خود، شکی در این ندارم که تا سِنخ سُخن بیشتر در “حق بودن” ریشه کاشته باشد، دیر تر تیشهی نَسخ آن را لمس خواهد کرد و تا منشأ سخن از “حق بودن” نه “حُقه بودن” نشأت داشته باشد و از آن آب، مایه گذاشته باشد، پر خروش تر است و در بازار اندیشهها لاجرم پر فروش تر – خاصتا در دنیای مدرن ما که انسان به پاس خدمات شایان ادیان و گذشت ازمان و تجربه گرفتن از تاریخ چند صد هزار سالهی آدمیان، به مرتبه ای از عقلانیت و انسانیت نایل گشته که گوش و هوشش تشنهی سروشی گشته، آری تشنهی نقلهای عقل پسند و هم خو با خوی انسانی؛ و راستی کدامین فرامین و حکمی حکیمانهتر از حکمت محکم محمّدی! منطقی که “خفته”ها را به سوی گوش سپردن به “گفته”ها در سوق اندیشهها سوق میدهد و مژدگانی زندگانی در بهشت را به بازرگانی هدیه میبخشد که خریدار والاترین کالا باشد و کوتاه سخن آنکه برگ برنده را در دست کسی مینهد که تبعیت از دین همسو با طبیعت (فطرت) را ارج نهد؛ چه زیباست: ﴿ فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ﴾.
پس بیایید تا از زیباییهای این دین به بیانی آن چونان متین سخن گوییم که به جای آنکه جای را به زور بر دیگران لنگ کنیم و بر سر اندیشه هایشان سنگ زنیم، جایی را برای خود پیدا کنیم و همچون آنان در این بازار سودا کنیم و اینبار خود به خودی میدان را بر آنها تنگ کنیم که حقا سودا کردن زهی والا تر از رسوا کردن است. پس باز میگویم:
دلایل، قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی
و در آخر:
من به حق تخصیص دادن اين شمارهی مجلهی باران را به آبیاری کردن درخت تنومند “شناخت شخصیت پیامبر” ﷺ گام مؤثری در منطقه، در راستای خنثی کردن توطئهی دشمنان این دین کریم و کینه توزیهای این اهانت گران لئیم میدانم که امیدوارم چه این شماره و چه شمارههای دیگر در ادای دَینِ دین خود توانمند از آب در بیایند. «ره این است، مرد باش برو!»
﴿رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ﴾
آذر ۱۶, ۱۳۹۵
آذر ۱۶, ۱۳۹۵