از زمانى كه بوش از شروع دوباره جنگ صليبى سخن گفت تا سال ۲۰۰۵- يعنى در يك دوره ۴ ساله- فروش كلام الله مجيد در اروپا به ۱۷ ميليون جلد بالغ شد.
ماجراى اهانت به پيامبراعظمﷺ و واكنش شديد مسلمانان طى چند سال گذشته هر خبر ديگرى را به حاشيه برده است. از اين رو اين ماجرا به يك مباحثه خيلى جدى تبديل شده و تأملات ويژهاى به وجود آورده كه شامل پرسش از تفكر غرب در حوزه دين و پيامبران، آينده مناسبات غرب و جهان اسلام، اصلاح منشور سازمان ملل و اعلاميه حقوق بشر اين سازمان، جداسازى ادبيات بحث پيرامون مقدسات دينى از ادبيات بحث پيرامون مسايل غيردينى ميشود.
سوالات اساسى محافل فكرى عمدتا ناظر بر اين مسئله است كه اگر براى مديريت مسايل حساس فكرى جدى نشود، سوداگران فتنه و آشوب وارد ميدان متفكرانهاى ميشوند كه صلاحيت ورود به آن را ندارند و در عين حال ورود آنان ميتواند، جدالى بزرگ را ميان پيروان اديان از يك سو و ميان دو عرصه حكومت و دين از سوى ديگر پديد آورد. در واقع اين احساس عمومى بيانگر آن است كه اهانت مبتنى بر طراحى مخالفان دين ميتواند مناسبات انسانى را بشدت تخريب كند.
يك نكته مهم ديگر اين است كه هجمه به مقدسات و بخصوص آن دسته از مقدساتى كه درباره مقدس بودن آنان نه تنها پيروان دين خاص بلكه بطور كلى در ميان پيروان همه اديان، اجماع وجود دارد، ميتواند دين خاصى كه عليه مقدسات آن هتاكى صورت گرفته است را در كانون توجهات جهانى قرار دهد بالاخره وقتى به قرآن اهانت ميشود، عده بسيار زيادى كه تاكنون از كنار قرآن عبور كرده اند به اين فكر مىافتند كه مگر قرآن حامل چه پيامى است كه عده اى آن را برنمى تابند كما اينكه وقتى به شخصيت پيامبر اسلامﷺ از روى عناد جسارت ميشود، كم نيستند كسانى كه تازه به فكر مطالعه درباره شخصيت و سيره پيامبر فتند. يك گزارش بيانگر آن است كه از زمانى كه بوش از شروع دوباره جنگ صليبى سخن گفت تا سال ۲۰۰۵- يعنى در يك دوره ۴ ساله- فروش كلام الله مجيد در اروپا به ۱۷ ميليون جلد بالغ شد و خبرهاى ديگر از رشد سريعتر اسلام در ميان كشورهاى مسيحى حكايت ميكرد. غرب البته نميپسندد ولى اسلام دومين دين و آئين در دو قاره اروپا و آمريكاست و هم اينك جمعيت مسلمانان اين دو قاره به حدود ۷۰ ميليون نفر بالغ ميشود و اين در حالى است كه برابر گزارشهاى موثق اروپا و آمريكا عليرغم يك فعاليت نزديك به ۴۰۰ ساله- از زمان راهاندازى كرسى مطالعات اسلام در سال ۱۶۳۲ و ۱۶۳۶ در دانشگاههاى كمبريج و آكسفورد انگليس- و اعزام هزاران شرق شناس (Orintalism) به كشورها و مجامع اسلامى موفقيتى نداشته است و گزارش خود مراكز مسيونرى غرب- كه امروز با عناوينى نظير انجمن مطالعات خاورميانه فعاليت ميكنند- بيانگر شكست كامل برنامه مسيحى كردن مسلمانان و يا كاستن از جمعيت مسلمانان در كشورهايى با اكثريت مسيحى است. اين در حالى است كشورهاى غرب با استراتژى مشتركى ذيل عنوان «دارالمسيحيت» (Chirictiandom) هم قسم شدهاند كه در اروپا حتى يك كشور با اكثريت مسلمان به وجود نيايد.
دانكن بلاك مك دونالد مسيونر اسكاتلندى كه در آمريكا زندگى ميكرد در صفحه ۱۲ كتاب خود – سيماى اسلام- كه حدود ۱۰۰ سال پيش، در سال ۱۲۹۰ش در نيويورك چاپ شد، نوشت: «اسلام با هجوم و نفوذ تمدن غرب به زودى متلاشى مى شود و در اين بين مسيونرهاى مسيحى وظيفه دارند مسلمانان جهان را مسيحى كنند» دونالد معتقد بود تمدن غرب آنقدر گيراست كه ايده هايش اساس اسلام را نابود مى كند.
كم نبودند مسيونرهاى مسيحى نظير مونتگمرى وات استاد دانشگاه ادينبورگ در صفحه ۲۱۹ كتاب خود (محمدﷺ در مدينه) مدعى بودند، دينى به نام اسلام وجود واقعى ندارد و آنچه به نام اسلام مطرح شده عمدتا تعاليم يهود يا مسيحيت است! آنان از اين طريق درصدد بودند كه جنبه وحيانى قرآن و رسالت پيامبر خاتمﷺ انكار شود تا راه براى بروز و ظهور پيامبران دروغين در مرام شرك آلود اومانيسم بازگردد، نزديك به ۳۰۰ سال پس از پايان قرون وسطى و در دورهاى كه امپراتورى عثمانى حكومت ميكرد،دستگاه سلطنتى انگليس احساس ميكرد براى غلبه بر امپراتوريهاى مسلمان به مؤسساتى نياز دارد از اين رو با تكيه بر قاعده «دشمن خود را بشناس» دو مؤسسه محورى را تحت عنوان «انجمن ارتقاء دانش مسيحي» و «انجمن نشر كتاب مقدس در سرزمينهاى خارجي» به فاصله كوتاهى از هم در سالهاى ۱۶۹۸و ۱۷۰۱ م به وجود آورد. حدود ۱۰۰ سال بعد اين دو مؤسسه محورى بسترساز به وجود آمدن انجمنهاى مسيونرى شدند مراكز مسيونرى با همين عنوان نزديك به ۱۵۰سال فعاليت كردند برابر اقاريرى كه امثال برنارد لوئيس و سر ويليام مور در كتابهاى خود كرده اند اين مراكز مسيونرى از يك طرف مامور بودند تا به سؤالات جدى مسلمانان درباره اعتقادات كليسا و مسيحيان- نظير اعتقاد به تثليث- پاسخ دهند و از طرف ديگر با شبهه پراكنى پيرامون اعتقادات اسلامي، مسلمانان و بخصوص طبقه تحصيل كرده علوم جديد را نسبت به اسلام مردد سازند.
با پايان جنگ جهانى دوم و ناتوانى انگليس از اداره مستعمرات خود، مراكز مسيونرى به آمريكا سپرده شد. برابر مستندات فراوان بعد از جايگزين شدن قدرت آمريكا به جاى قدرت هاى اروپايى و شروع دوره استعمار نوين، دولت آمريكا براى تحكيم سلطه خود بر كشورهاى اسلامى تعداد زيادى مراكز مطالعاتى درباره اسلام و فرهنگ و سنن و آداب و رسوم مسلمانان تاسيس كرد. از اين بعد عناصر فعال در اين مراكز كه عدد آنان از ۱۰۰ واحد فراتر مى رفت، به جاى مسيونر يا شرق شناس، «اسلام شناس» خوانده مى شدند و اين افراد با همين عنوان با مراكز دانشگاهي، حوزوي، نخبگى و سياسى كشورهاى اسلامى ارتباط برقرار مى كردند و بر اين اساس به مرور بنيادهاى توانمندترى نظير بنياد كارنگي، بنياد اسلامى فورد، بنياد اسلامى راكفلر، موسسه رند، موسسه اسلامى هودسون، شوراى آمريكا براى مطالعات علمي-اسلامى و بنياد برادلى پديد آمدند. جالب اين است كه همه اين مراكز، بنيادها و موسسات توسط يهوديان اداره شده و اكثريت اسلام شناس ها يهودى بودند. مراكز اسلامى آمريكا از دهه ۱۹۶۰ شروع به شكل دادن به يك زنجيره مرتبط به هم در كشورهاى جهان اسلام نمود. در اين زنجيره روشنفكران دين ستيزى نظير حامد ابوزيد در مصر، تسليمه نسرين در بنگلادش، فتح الله گولن در تركيه و بعدها دكتر سروش در ايران حضور داشتند كه از آنان با عناوينى نظير «روشنفكران مسلمان» و «اسلام شناسان پيشرو» ياد مى شدند.
در اين زنجيره هزاران چهره دانشگاهى و… حضور داشتند كه با استفاده از فرصت هاى خاص به آمريكا عزيمت مى كردند و به همفكرى با اين مراكز مى پرداختند اما در واقع مهمترين اتفاقى كه در ارتباط با مراكز يهودى به اصطلاح اسلامى با سر حلقه هاى روشنفكرى در جهان اسلام مى افتاد توزيع غذاى پخت و پز شده در آشپزخانه يهوديان آمريكايى بود. مراكز اسلامى در آمريكا روى يك آموزه تأكيد محورى داشتند؛ «جهان اسلام دچار فروپاشى درونى شده و امكان تجديد حيات را از اسلام گرفته است» از جمله «هميلتون.ا.رگيب» در صفحه ۴۳ كتاب خود (محمديزم) و «آلفرد گويلرم» در صفحه ۵۹ و ۶۰ كتاب خود (اسلام) بر فروپاشى اسلام تأكيد كرده و آن را ناشى از ساختگى بودن اسلام معرفى كرده است.
با پيروزى انقلاب هاى اخير و به اصطلاح بهار عربي، ناكارآمدى مراكز اسلام شناسى آمريكا و ناتوانى اين اسلام شناسان از درك حقيقت دين و اعتقادات مسلمانان عيان گرديد. براساس گزارش وزارت خارجه آمريكا هيچكدام از مراكز اسلام شناسى آمريكا، امكان پيروزى يك انقلاب دينى را پيش بينى نكرده بودند. اين مسئله بدگمانى هاى زياد هيئت حاكمه آمريكا و ساير كشورهاى غربى را سبب گرديد. از آن پس اين مراكز اسلام شناسى روى جنبش هاى اجتماعى جهان اسلام تمركز بيشترى پيدا كردند و البته سازمان هاى اطلاعاتى و سياسى آمريكا نيز پروژه هاى جديدى را كه خود اداره آن را به عهده داشتند، براى اشراف بر تحولات جهان اسلام پديد آوردند. اين مراكز اسلام شناسى بعداً اعتراف كردند كه علت اصلى غافلگيرى از وقوع اين انقلابها، محور قرار دادن روشنفكران مذهبى و ناديده گرفتن طيفهاى واقعى مذهبى در اين كشورها بوده است. «پروفسور ارماندو سالواتور» بنيانگذار و مدير بخش پژوهشهاى اجتماعى در بريتانيا در صفحه ۲۷۳ كتاب خود (اسلام و مباحث سياسى درباره مدرنيسم) كه در سال ۱۳۷۶چاپ شده، نوشت: «از آنجا كه حس آگاهى اجتماعى جهان عرب درون گراست، آنها اسلام را با همين تفكر تفسير و تاويل كرده اند و روشنفكران كشورهاى اسلامى نيز كه خواهان تجديدنظر در مبانى و اصول اسلامى بودهاند با همين حس اجتماعى درون گرايى كه يكى از ويژگيهاى غربيان نيز هست، تلاش كردهاند مبانى و اصول اسلامى را مطابق خواستههاى غربيان تغيير دهند كه در نتيجه با ناكامى روبرو گشتهاند. اين روش براى اولين بار توسط على عبدالرزاق در بين روشنفكران جهان اسلام آغاز گشت و آخرين آن پروفسور محمد ارغون ميباشد.»
با پيروزى اسلام گرايان انقلابى در جريان تحولات اخير منطقه اسلامى و بخصوص سر بر آوردن نيروهايى كه هيچ شباهتى به امثال ارغون، سروش و گولن و ابونصر ندارند، بى حاصلى سرمايه گذارى آمريكا روى نيروهاى شبه مذهبى سكولار را نشان داد و اين موضوعى بود كه مستقيماً روى نحوه برخورد آمريكا به عنوان محور نظام سلطه با بنيان ها و نمادهاى اصلى اسلام تأثير گذاشت و به افراط گرايى محافل آمريكايى دامن زد. پيش از اين در گزارش «مريب» از شبكه مطالعات خاورميانه آمده بود: «اسلام شناسان جديد در آمريكا لحن توهين آميز عليه پيامبر اسلامﷺ و قرآن را تعديل كرده اند تا حساسيت مسلمانان عليه دولت آمريكا را كاهش دهند لكن آنان براى ايجاد اصلاحاتى كه با آن بتوان منافع دولت آمريكا در جوامع اسلامى را تامين نمود، اسلام را به عنوان دينى عقب افتاده معرفى مى كنند كه كاملاً با مدرنيسم، پيشرفت علوم و… مخالف است» با شكست اين شيوه بار ديگر برخورد صريح با ارزش هاى اصلى اسلام در دستور كار قرار گرفته و محور اين افراط گرايى جريان صهيونيست مسيحى و اوانجليست ها هستند كه شعار خود را در داخل آمريكا بر مبناى اخراج مسلمانان از كشور آمريكا قرار داده اند بر اين اساس سال گذشته «استنلى كورتز» يكى از اسلام شناسان يهودى معروف آمريكا در مقاله اى كه در روز ۲۹ شهريور سال گذشته در هفته نامه استاندارد واشنگتن چاپ كرد تمام تحقيقات و توصيه هاى ارائه شده توسط مراكز اسلام شناسى آمريكا را «ورشكسته» خوانده و حمله مستقيم به اسلام و ارزش هاى مسلط و اجماعى آن را توصيه كرد.
آذر ۱۶, ۱۳۹۵
آذر ۱۶, ۱۳۹۵